
سفارشی
۷ روز پیش
علی
تابستونا مدرسهها که تعطیل میشد
بچهها سوار دوچرخههاشون رکاب میزدن!
علی دوچرخه نداشت!
هِی امان از فقر ...
علی واسه اینکه قاطیِ بازی بچهها باشه
دنبال دوچرخههاشون میدوید!
بچه محلاش رکاب میزدن! علی میدوید!
اونا رکاب میزدن! علی میدوید! علی میدوید! علی میدوید ...
تا اینکه یه روزی یه جایی
علی کم آورد!
علی وایساد!
علی از قافله جا موند!
چون کفشش دیگه باهاش یار نبود!
چون کفش علی دیگه خیلی پاره بود!
آدمِ بدون کفش،
مثل دوچرخه بدون چرخه ...
بعضی از آدما
وقتی پیر میشن میمیرن،
بعضی از آدما
مثل علی تو بچگی ...
جان چه میدانست از دنیا چهها خواهد کشید
خاکبازیهای طفلان را تماشا کرده بود
صائب تبریزی
تابستونا مدرسهها که تعطیل میشد
بچهها سوار دوچرخههاشون رکاب میزدن!
علی دوچرخه نداشت!
هِی امان از فقر ...
علی واسه اینکه قاطیِ بازی بچهها باشه
دنبال دوچرخههاشون میدوید!
بچه محلاش رکاب میزدن! علی میدوید!
اونا رکاب میزدن! علی میدوید! علی میدوید! علی میدوید ...
تا اینکه یه روزی یه جایی
علی کم آورد!
علی وایساد!
علی از قافله جا موند!
چون کفشش دیگه باهاش یار نبود!
چون کفش علی دیگه خیلی پاره بود!
آدمِ بدون کفش،
مثل دوچرخه بدون چرخه ...
بعضی از آدما
وقتی پیر میشن میمیرن،
بعضی از آدما
مثل علی تو بچگی ...
جان چه میدانست از دنیا چهها خواهد کشید
خاکبازیهای طفلان را تماشا کرده بود
صائب تبریزی
...